
طلاق امروز دیگر صرفا یک اتفاق نادر خانوادگی نیست، بلکه پدیده ای رایج در بسیاری از جوامع است که میلیون ها کودک را در سراسر جهان تحت تاثیر قرار می دهد. وقتی رابطه زناشویی به پایان می رسد، کودک نه فقط با جدایی والدین، بلکه با مجموعه ای از تغییرات همزمان مانند جابجایی خانه، تغییر مدرسه، کاهش تماس با یکی از والدین و گاهی تنش های شدید خانوادگی مواجه می شود. پژوهش های بین المللی نشان می دهند که فرزندان والدین مطلقه در مقایسه با همسالان خود، به طور متوسط بیشتر در معرض مشکلاتی مانند افت تحصیلی، اضطراب، افسردگی، مشکلات رفتاری، مصرف مواد و دشواری در ایجاد روابط نزدیک در آینده قرار می گیرند. با این حال، باید تاکید کرد که «طلاق» به خودی خود سرنوشت کودکان را تعیین نمی کند؛ بلکه نحوه مدیریت این فرایند، میزان تعارض میان والدین و کیفیت حمایت عاطفی که کودک دریافت می کند، نقش تعیین کننده تری در وضعیت روانی او دارند.

در کنار این واقعیت که طلاق می تواند آسیب زا باشد، تحقیقات جدید نشان می دهد بسیاری از کودکان در بلندمدت توان سازگاری بالایی دارند و با حمایت صحیح والدین، خانواده و سیستم های اجتماعی مانند مدرسه، می توانند از این مرحله دشوار عبور کنند و حتی مهارت های مهمی مانند تاب آوری، حل مسئله و استقلال را تقویت کنند. مقاله ای در نشریه World Psychiatry به قلم D’Onofrio و Emery نشان می دهد که اگرچه طلاق خطر مشکلات هیجانی و رفتاری را حدود ۱.۵ تا ۲ برابر افزایش می دهد، اما بخش بزرگی از این خطر به تعارض والدین، مشکلات اقتصادی و سبک فرزندپروری ناکارآمد مربوط است، نه صرف خود طلاق (لینک مقاله). در این مقاله تلاش می کنیم با نگاهی علمی و در عین حال کاربردی، مهم ترین آسیب های روانشناختی طلاق بر کودکان را توضیح دهیم، عوامل تشدید کننده یا کاهش دهنده این آسیب ها را بشناسیم و در ادامه، رویکردهای اصلی درمانی مانند درمان شناختی رفتاری، بازی درمانی و خانواده درمانی را معرفی کنیم تا والدین، متخصصان و معلمان بتوانند آگاهانه تر از کودکان درگیر طلاق حمایت کنند.
خلاصه مقاله
این مقاله توضیح می دهد که طلاق چگونه می تواند بر احساس امنیت، تصویر کودک از خود، روابط او با والدین و همسالان، عملکرد تحصیلی و سلامت روانی تاثیر بگذارد. سپس عوامل مهمی مانند شدت و تداوم تعارض والدین، سن و خلق و خوی کودک، وضعیت اقتصادی خانواده و کیفیت رابطه با هر دو والد بررسی می شود. در بخش درمان، تمرکز بر مداخلات علمی است که برای کودکان والدین مطلقه اثربخشی آن ها نشان داده شده است؛ از جمله درمان شناختی رفتاری فردی و مبتنی بر بازی (Cognitive Behavioral Play Therapy)، بازی درمانی غیرمستقیم، خانواده درمانی، مداخلات کاهش تعارض و حمایت از هم والدگری. همچنین به نقش مدرسه، مشاوران تربیتی و شبکه خویشاوندان در کاهش پیامدهای منفی طلاق اشاره می شود. در پایان، توصیه های عملی و قابل اجرا برای والدین ارائه می گردد تا بدانند از قبل، حین و بعد از طلاق، چه اقداماتی می تواند بیشترین محافظت را برای کودک فراهم کند.
فهرست مطالب
- تصویر کلی از طلاق و تاثیر آن بر کودکان
- آسیب های هیجانی و شناختی طلاق بر کودک
- پیامدهای رفتاری و تحصیلی
- عوامل تشدید کننده و محافظتی
- چه زمانی باید به روانشناس یا روانپزشک مراجعه کرد؟
- اصول کلی مداخله روانشناختی با کودکان والدین مطلقه
- درمان شناختی رفتاری و بازی محور برای کودکان پس از طلاق
- بازی درمانی: زبان طبیعی کودک برای بیان طلاق
- خانواده درمانی و مداخلات مربوط به تعارض والدین
- نقش مدرسه، معلم و سیستم آموزشی
- راهنمای عملی برای والدین در قبل، حین و بعد از طلاق
- نتیجه گیری
- سوالات متداول
تصویر کلی از طلاق و تاثیر آن بر کودکان
طلاق برای کودک معمولا به معنای فروریختن چارچوب آشنای زندگی است. او با پرسش های بنیادینی مانند «چه کسی از من مراقبت می کند؟»، «آیا یکی از والدین من را ترک خواهد کرد؟» و «آیا من باعث این جدایی شده ام؟» درگیر می شود. مطالعات متعدد نشان داده اند که کودکان بعد از جدایی والدین، در ماه ها و سال های اول به طور متوسط با افزایش اضطراب، غمگینی، خشم، گیجی و نگرانی درباره آینده مواجه می شوند. برخی کودکان از تجربه دعواهای شدید و طولانی مدت میان پدر و مادر رنج بیشتری می برند تا خود طلاق؛ به بیان دیگر، زندگی در یک فضای سرشار از تنش و تحقیر مداوم، می تواند برای سلامت روانی کودک آسیب زاتر از جدایی مدیریت شده و محترمانه باشد. بنابراین، نحوه جدایی و کیفیت رابطه والدین پس از طلاق نقش مهمی در میزان آسیب دارد.

از منظر رشد روانی، کودک برای احساس امنیت و شکل دادن به هویت خود، به چارچوب نسبتا پایدار خانه، قوانین قابل پیش بینی و رابطه امن با حداقل یک بزرگسال دلسوز نیاز دارد. طلاق اگر بدون برنامه ریزی و حمایت روانی انجام شود، ممکن است این احساس ثبات را مختل کرده و در شکل گیری طرحواره هایی مانند «من دوست داشتنی نیستم»، «دنیا جای امنی نیست» یا «هیچ رابطه ای دوام ندارد» نقش داشته باشد. این طرحواره ها می توانند در نوجوانی و بزرگسالی به صورت مشکلاتی در اعتماد کردن، ترس از صمیمیت، حس بی ارزشی و انتخاب روابط ناسالم خود را نشان دهند. با این حال، اگر کودک تجربه همدلی، توضیح صادقانه و متناسب با سن، مشارکت در تصمیم های ساده مربوط به زندگی خود و احساس حمایت از هر دو والد را داشته باشد، احتمال شکل گیری چنین باورهای منفی کاهش می یابد.
آسیب های هیجانی و شناختی طلاق بر کودک
مهم ترین پیامد طلاق در بعد هیجانی، احساس فقدان و سوگ است. کودک فقدان شکل قبلی خانواده را تجربه می کند؛ حتی اگر بعد از طلاق همچنان هر دو والد در زندگی او حضور داشته باشند. این سوگ ممکن است به صورت غمگینی مزمن، گریه های مکرر، دل درد و سردرد بدون علت جسمی مشخص، ترس از جدا شدن از والد، کابوس های شبانه یا چسبندگی افراطی به یکی از والدین بروز کند. در برخی موارد، به ویژه وقتی تعارض شدید است یا کودک شاهد خشونت خانگی بوده، ممکن است نشانه های شبه اختلال استرس پس از سانحه دیده شود؛ مانند فلش بک، تحریک پذیری بالا یا اجتناب از هر چیزی که او را یاد طلاق می اندازد.

در حوزه شناختی، کودکان به خصوص در سنین پایین تر تمایل دارند طلاق را به خود نسبت دهند و فکر کنند رفتار، نمره ها یا حرف های آن ها باعث خشم یا فاصله گرفتن والدین شده است. این احساس گناه می تواند به کاهش عزت نفس، شرم و خودسرزنشگری مزمن منجر شود. تغییرات ناگهانی در زندگی، مانند جابجایی خانه یا انتقال به مدرسه جدید، ممکن است تمرکز کودک را مختل کرده و یادگیری را دشوارتر کند. برخی کودکان دائما مشغول خیال پردازی درباره بازگشت والدین به یکدیگر می شوند و در نتیجه، انرژی شناختی کمتری برای انجام تکالیف و یادگیری مهارت های جدید دارند. اگر این وضعیت مدیریت نشود، احتمال بروز اضطراب، افسردگی یا اختلالات سازگاری در ماه ها و سال های پس از طلاق افزایش می یابد.
پیامدهای رفتاری و تحصیلی
مطالعات بین المللی نشان می دهند که کودکان والدین مطلقه به طور متوسط بیشتر در معرض مشکلات رفتاری برونی سازی شده مانند پرخاشگری، لجبازی، نقض قوانین و رفتارهای پرخطر، و همچنین مشکلات درونی سازی شده مانند کناره گیری اجتماعی، انزوا و شکایات روان تنی قرار دارند. در پسران، این مشکلات بیشتر به شکل رفتارهای آشکار مانند دعوا، بی احترامی یا افت ناگهانی انضباط در مدرسه دیده می شود، در حالی که در دختران، تمایل بیشتری به سمت اضطراب، گوشه گیری و روابط عاطفی ناپایدار گزارش شده است. البته این تفاوت ها مطلق نیستند و ترکیب ژنتیک، خلق و خو و شرایط محیطی هر کودک، نحوه واکنش او را شکل می دهد.

در حوزه تحصیل، بسیاری از کودکان بعد از طلاق با افت نمرات، تمرکز دشوار، حواس پرتی و کاهش انگیزه مواجه می شوند. تغییر محیط زندگی، کاهش نظارت والدین به دلیل درگیری های حقوقی یا اشتغال بیشتر برای تامین هزینه ها، و همچنین جابجایی بین دو خانه می تواند برنامه درسی و ساعات مطالعه را به هم بریزد. برخی پژوهش ها نشان داده اند که احتمال ترک تحصیل، تکرار پایه یا مشکلات سازگاری در مدرسه در میان فرزندان والدین مطلقه بالاتر است. با این حال، وقتی والدین با مدرسه همکاری کرده، مشاوران را در جریان قرار می دهند و ساختار مشخصی برای تکالیف، خواب و زمان استفاده از وسایل دیجیتال برقرار می کنند، بخش قابل توجهی از این افت قابل جبران است.
عوامل تشدید کننده و محافظتی
همه کودکان والدین مطلقه به یک اندازه آسیب نمی بینند. پژوهش ها نشان می دهند که چند عامل کلیدی شدت و نوع پیامدهای روانی را مشخص می کنند. یکی از مهم ترین عوامل، میزان و تداوم تعارض میان والدین است؛ یعنی نه فقط دعواهای آشکار، بلکه تحقیر، نادیده گرفتن، پیام رسانی از طریق کودک، بدگویی از والد دیگر و استفاده ابزاری از فرزند در کشمکش های حقوقی. تعارض مزمن والدین، چه قبل از طلاق و چه پس از آن، با افزایش خطر مشکلات اضطرابی، افسردگی و رفتارهای ضد اجتماعی در کودکان ارتباط دارد. عامل مهم دیگر، وضعیت اقتصادی و دسترسی به منابع حمایتی است؛ خانواده هایی که پس از طلاق با فقر شدید، بی ثباتی شغلی یا مسکن موقت مواجه می شوند، معمولا فشار روانی بیشتری را تجربه می کنند.
در مقابل، وجود دست کم یک رابطه دلبستگی امن با یکی از والدین یا مراقبان اصلی، مهم ترین عامل محافظتی است. وقتی کودک بداند که بدون قید و شرط دوست داشته می شود، نظرش شنیده می شود و در تصمیم های مربوط به خودش (مثل انتخاب چیدمان اتاق یا برنامه دیدار با والد دیگر) تا حد امکان مشارکت دارد، احساس کنترل و خودارزشمندی بیشتری خواهد داشت. حمایت خانواده گسترده مانند پدربزرگ و مادربزرگ، خاله ها و عموها، و همچنین دوستان نزدیک و معلمان دلسوز می تواند شبکه ای از روابط امن برای کودک ایجاد کند. سن و مرحله رشد نیز نقش دارند؛ کودکان پیش دبستانی بیشتر دچار اضطراب جدایی و رفتارهای پسرفت مانند شب ادراری می شوند، در حالی که نوجوانان ممکن است با رفتارهای پرخطر، مصرف مواد یا روابط عاشقانه ناپایدار واکنش نشان دهند.
چه زمانی باید به روانشناس یا روانپزشک مراجعه کرد؟
تجربه احساسات شدید مانند غم، خشم یا گیجی در ماه های اول پس از طلاق، تا حدی طبیعی است و لزوما نشانه وجود اختلال روانی نیست. با این حال، والدین باید نسبت به برخی علائم هشدار دهنده حساس باشند. اگر تغییرات رفتاری یا هیجانی کودک شدید، پایدار و رو به بدتر شدن باشد، یا در عملکرد تحصیلی، روابط اجتماعی، خواب و تغذیه او اختلال جدی ایجاد کند، مشاوره با متخصص سلامت روان کودک ضروری است. از جمله این علائم می توان به افکار یا حرف هایی درباره مرگ و خودکشی، پرخاشگری کنترل نشده، آسیب رساندن به خود یا دیگران، افت شدید نمرات، کناره گیری افراطی، بی خوابی مداوم یا کابوس های شدید، و شکایات جسمی مکرر بدون علت پزشکی اشاره کرد.
در این شرایط، مراجعه به روانشناس کودک یا روانپزشک کودک و نوجوان می تواند به تشخیص به موقع اختلالاتی مانند اختلال اضطراب، افسردگی، اختلال استرس پس از سانحه یا اختلال سلوک کمک کند. مداخله زودهنگام معمولا موثرتر است و احتمال مزمن شدن مشکلات را کاهش می دهد. در بسیاری از موارد، ترکیبی از روان درمانی فردی یا گروهی، مداخلات خانواده محور و همکاری با مدرسه کفایت می کند و نیازی به دارو نیست. در موارد شدیدتر یا زمانی که کودک به درمان روانشناختی به تنهایی پاسخ نمی دهد، روانپزشک ممکن است دارودرمانی را به صورت موقت و همراه با روان درمانی پیشنهاد کند. تصمیم گیری درباره دارو باید همیشه با در نظر گرفتن سود و زیان احتمالی و با مشارکت فعال والدین انجام شود.
اصول کلی مداخله روانشناختی با کودکان والدین مطلقه
درمان موثر کودکان پس از طلاق بر چند اصل اساسی استوار است. نخست، درمانگر باید دیدگاهی سیستمیک داشته باشد؛ به این معنا که کودک را جدا از بافت خانواده، مدرسه و شرایط اجتماعی در نظر نگیرد. بسیاری از مشکلات کودکان بازتاب مستقیم تعارض های والدین، سبک های فرزندپروری یا فشارهای محیطی هستند. بنابراین، در کنار جلسات فردی با کودک، کار با والدین، گاهی جلسات مشترک والد و کودک، و در صورت لزوم ارتباط با مدرسه، بخشی جدایی ناپذیر از درمان است. دوم، مداخلات باید متناسب با سن، سطح رشد شناختی و هیجانی و ترجیحات فرهنگی کودک و خانواده طراحی شوند. برای مثال، استفاده از بازی، نقاشی و داستان در سنین پایین تر نسبت به گفتگوی مستقیم، اثربخشی بیشتری دارد.

اصل مهم دیگر، تمرکز بر مهارت آموزی است. درمانگر به کودک کمک می کند احساسات خود را نام گذاری کند، تفاوت بین احساس و عمل را بشناسد، راهبردهای تنظیم هیجان مانند تنفس عمیق، گفتگوی درونی مثبت و برنامه ریزی برای مواجهه با موقعیت های استرس زا را یاد بگیرد. همزمان، والدین مهارت های فرزندپروری مثبت، مانند گوش دادن فعال، تحسین رفتارهای مناسب، تعیین حدود روشن و پرهیز از درگیر کردن کودک در نزاع های بزرگسالان را می آموزند. بسیاری از پروتکل های مداخله ای موفق، دوره های آموزشی ساختارمند برای والدین ارائه می دهند که نشان داده شده است می تواند مشکلات رفتاری کودک را کاهش داده و سلامت روانی او را بهبود بخشد.
درمان شناختی رفتاری و بازی محور برای کودکان پس از طلاق
درمان شناختی رفتاری (CBT) یکی از رویکردهایی است که پشتوانه پژوهشی قوی برای درمان اضطراب، افسردگی و مشکلات رفتاری کودکان دارد. در زمینه طلاق، CBT به کودک کمک می کند افکار ناکارآمدی مانند «من مقصر طلاق هستم»، «دیگر کسی من را دوست نخواهد داشت» یا «هرکس نزدیک من شود، مرا ترک می کند» را شناسایی و به چالش بکشد. درمانگر با استفاده از تکنیک هایی مانند جدول افکار، آزمون واقعیت و تجربه های رفتاری برنامه ریزی شده، به کودک نشان می دهد که شواهد واقعی با این افکار منفی همخوان نیستند و می توان به برداشت های متعادل تری رسید. این کار به کاهش احساس گناه، شرم و ناامیدی کمک می کند.
برای کودکان خردسال که هنوز توانایی انتزاعی لازم برای CBT کلاسیک را ندارند، گونه ای از درمان شناختی رفتاری بازی محور (Cognitive Behavioral Play Therapy) به کار می رود. در این رویکرد، مفاهیم شناختی و مهارت های مقابله ای از طریق بازی های ساختارمند، عروسک ها، داستان پردازی و نقاشی آموزش داده می شود. به عنوان مثال، کودک ممکن است با عروسک هایی نقش والدین در حال طلاق را بازی کند و درمانگر از این فضا استفاده کند تا احساسات، افکار و برداشت های کودک را بهتر بفهمد و به اصلاح آن ها کمک کند. برای اطلاعات بیشتر درباره این رویکرد می توان به منابع تخصصی مانند سایت CBPT مراجعه کرد که به طور ویژه به کاربرد CBT بازی محور در زمینه طلاق والدین می پردازد.
بازی درمانی: زبان طبیعی کودک برای بیان طلاق
بازی درمانی یکی از روش های اصلی کار با کودکان درگیر تجربه های دشوار زندگی، از جمله طلاق است. در بازی درمانی، اتاق درمان به فضایی امن و پذیرا تبدیل می شود که در آن کودک می تواند از طریق بازی آزاد یا هدایت شده، احساسات پیچیده خود را بدون ترس از قضاوت بیان کند. بسیاری از کودکانی که نمی توانند به زبان کلامی بگویند «من از دعواهای شما می ترسم» یا «می ترسم مرا هم ترک کنید»، این احساسات را در بازی های خود نشان می دهند؛ برای مثال با چیدن خانه هایی که فرو می ریزند، کشمکش میان دو عروسک والد یا قهرمان هایی که بین دو دنیا گرفتار شده اند.
نقش درمانگر در بازی درمانی، مشاهده دقیق، نام گذاری و بازتاب احساسات، ایجاد ارتباط بین تجربه های بازی و زندگی واقعی و کمک به کودک برای یافتن راهکارهای سالم تر است. در عین حال، درمانگر با والدین کار می کند تا رفتارهایی را که در خانه می توانند به ادامه روند درمان کمک کنند، بیاموزند. منابعی مانند PlayStrong Institute که به طور تخصصی به بازی درمانی و کار با خانواده های درگیر طلاق می پردازند، بر اهمیت ایجاد فضای امن، حفظ بی طرفی درمانگر و همکاری هدفمند با والدین تاکید دارند (لینک مقاله). استفاده از بازی درمانی به ویژه برای کودکان پیش دبستانی و دبستانی که طلاق را تجربه کرده اند، می تواند در پیشگیری از مزمن شدن مشکلات هیجانی بسیار موثر باشد.
خانواده درمانی و مداخلات مربوط به تعارض والدین
اگرچه ممکن است والدین پس از طلاق دیگر زوج عاطفی یا همسر یکدیگر نباشند، اما همچنان هم والد باقی می مانند و کیفیت هم والدگری آن ها تاثیر مستقیم بر سلامت روان کودک دارد. خانواده درمانی در این زمینه می تواند به والدین کمک کند از دیدگاه کودک به شرایط نگاه کنند، نقش تعارض، بدگویی، قطع ارتباط ناگهانی یا پذیرش نقش های تحقیرآمیز را بهتر درک کنند و راهبردهایی برای همکاری حداقلی اما محترمانه در امور مربوط به فرزند بیابند. در برخی مدل ها، جلسات مشترک کوتاه مدتی برگزار می شود که در آن والدین روی تنظیم شیوه های ارتباطی، برنامه ملاقات، تصمیم گیری مشترک درباره مسائل مهم و حفظ مرزهای سالم کار می کنند.

همچنین، مداخلات خانواده محور می توانند شامل جلسات مشترک والد و کودک باشند که در آن ها احساسات، انتظارات و سوء تفاهم ها به شیوه ای ساختارمند و با هدایت درمانگر مورد بحث قرار می گیرد. در این جلسات، به والدین آموزش داده می شود چگونه به صورت غیر تدافعی گوش کنند، احساسات کودک را تایید کنند و بدون انداختن مسئولیت بر دوش او، توضیحاتی متناسب با سنش ارائه دهند. برخی خدمات نیز به طور تخصصی بر مدیتیشن و میانجی گری میان والدین متمرکز هستند تا از کشیده شدن اختلافات به دعواهای طولانی مدت حقوقی پیشگیری شود. پژوهش ها نشان داده اند که استفاده از میانجی گری به جای دعوای حقوقی، در بلندمدت با کاهش تعارض، تماس بهتر کودک با هر دو والد و کاهش مشکلات روانی در کودکان همراه است.
نقش مدرسه، معلم و سیستم آموزشی
مدرسه یکی از پایدارترین بافت هایی است که کودک در طول هفته در آن حضور دارد و می تواند نقش مهمی در تشخیص زودهنگام و کاهش آسیب های ناشی از طلاق ایفا کند. معلمان اغلب اولین افرادی هستند که تغییرات ناگهانی در رفتار، تمرکز، مشارکت کلاس یا روابط اجتماعی کودک را مشاهده می کنند. اگر والدین با مدرسه شفاف باشند و مشاور یا معلم را در جریان جدایی قرار دهند، احتمال این که تغییرات رفتاری کودک به اشتباه به تنبلی، بی مسئولیتی یا بدرفتاری نسبت داده شود، کم تر خواهد شد و به جای آن، برخوردی همدلانه و حمایتی شکل می گیرد. جلسات منظم میان والد، کودک و مشاور مدرسه می تواند به تنظیم برنامه تحصیلی، هماهنگی میان تکالیف در دو خانه و کاهش فشارهای اضافی کمک کند.
مدرسه همچنین می تواند برنامه های پیشگیرانه و گروه های حمایتی برای کودکانی که طلاق را تجربه کرده اند، برگزار کند. حضور در گروهی که اعضای آن تجربه مشترکی دارند، احساس تنهایی و شرم را کاهش می دهد و فرصتی برای یادگیری مهارت های مقابله ای، حل مسئله و بیان احساسات فراهم می کند. معلمان و مشاوران مدرسه با آموزش هایی در زمینه سواد هیجانی، مقابله با استرس و حل تعارض می توانند به همه دانش آموزان کمک کنند تا در مواجهه با تغییرات زندگی، از جمله طلاق والدین، تاب آورتر باشند. ارتباط مستمر میان متخصصان سلامت روان خارج از مدرسه و مشاوران مدرسه نیز می تواند مداخلات را هماهنگ تر و موثرتر کند.
راهنمای عملی برای والدین در قبل، حین و بعد از طلاق
والدین نقش محوری در کاهش یا افزایش اثرات طلاق بر کودک دارند. برخی توصیه های کلیدی که پژوهش ها و تجربه های بالینی بر آن تاکید کرده اند عبارت اند از:
- تا حد امکان، تصمیم به طلاق را بدون حضور کودک و در فضای نسبتا آرام نهایی کنید و از درگیر کردن او در جزئیات نزاع ها خودداری کنید.
- هنگام اطلاع دادن موضوع، اگر شرایط اجازه می دهد، هر دو والد کنار هم و با لحنی آرام پیام مشترکی به کودک منتقل کنند که طلاق تصمیمی بزرگسالانه است و او به هیچ وجه مقصر نیست.
- از گفتن جزئیات آزار دهنده، خیانت، مسائل مالی یا حقوقی به کودک پرهیز کنید و توضیحات را متناسب با سن او نگه دارید.
- به کودک اجازه دهید احساساتش را آزادانه بیان کند؛ حتی اگر از شما عصبانی یا ناامید است. شنیدن و تایید احساس او به معنای موافقت با رفتارهای نامناسب نیست، بلکه پایه ای برای اعتماد است.
- سعی کنید روتین های اصلی مانند ساعت خواب، وعده های غذایی و تکالیف تا حد ممکن ثابت بمانند تا کودک احساس ثبات بیشتری کند.
- از تبدیل کودک به پیام رسان، هم راز یا مشاور خودداری کنید. او نباید در موقعیتی قرار گیرد که احساس کند باید از یکی از والدین طرفداری کند.
- در صورت امکان، رابطه کودک با والد غیر ساکن را تشویق کنید و از محدود کردن ارتباط به عنوان ابزار تنبیه استفاده نکنید، مگر در مواردی که واقعا خطر جدی برای ایمنی کودک وجود دارد.
- اگر می بینید واکنش های کودک شدید یا طولانی شده است، بدون انگ زدن یا تهدید، پیشنهاد مشاوره با روانشناس کودک را مطرح کنید و خودتان هم در جلسات شرکت کنید.
رعایت این اصول ساده می تواند تفاوت بزرگی در تجربه کودک ایجاد کند و به او کمک کند طلاق را به عنوان یک پایان مطلق و فاجعه شخصی درک نکند، بلکه آن را تغییر دشواری ببیند که با همراهی بزرگسالان قابل مدیریت است. والدینی که خود درگیر احساسات شدید هستند، بهتر است از روانشناس یا گروه های حمایتی کمک بگیرند تا بتوانند در نقش والد، حامی و منبع ثبات برای فرزند باقی بمانند.
نتیجه گیری
طلاق رویدادی است که می تواند بر همه ابعاد زندگی کودک اثر بگذارد؛ از احساس امنیت و خود ارزشمندی گرفته تا عملکرد تحصیلی و روابط اجتماعی. با این حال، همان طور که پژوهش هایی مانند مقاله منتشر شده در World Psychiatry نشان داده اند، طلاق به تنهایی سرنوشت کودک را تعیین نمی کند. آنچه بیش از همه اهمیت دارد، کیفیت رابطه والدین با یکدیگر و با کودک، نحوه مدیریت تعارض، میزان ثبات و پیش بینی پذیری زندگی روزمره و دسترسی به حمایت های روانشناختی و اجتماعی است. در بسیاری از موارد، با مداخله به موقع و مناسب، می توان از تبدیل مشکلات گذرا به اختلالات پایدار جلوگیری کرد و حتی طلاق را به فرصتی برای رشد مهارت های مهم زندگی مانند تاب آوری، حل مسئله و همدلی تبدیل کرد.
درمان های روانشناختی مانند درمان شناختی رفتاری، بازی درمانی و خانواده درمانی، وقتی با درک عمیق از نیازهای رشدی و فرهنگی کودک و خانواده همراه شوند، ابزارهای قدرتمندی برای کاهش پیامدهای منفی طلاق هستند. همکاری میان والدین، درمانگران، مدرسه و شبکه خویشاوندان، زمینه ای فراهم می کند که در آن کودک احساس کند تنها نیست و بزرگسالانی وجود دارند که به او گوش می دهند، از او حمایت می کنند و کمکش می کنند معنای تازه ای برای زندگی بعد از طلاق پیدا کند. اگر شما به عنوان والد، متخصص یا معلم با کودکی روبه رو هستید که طلاق را تجربه کرده است، به خاطر داشته باشید که شنیدن، همدلی، پرهیز از قضاوت و درخواست کمک حرفه ای به موقع، می تواند مسیر زندگی او را به شکلی مثبت تحت تاثیر قرار دهد.
سوالات متداول
۱. آیا همه کودکان بعد از طلاق دچار مشکل می شوند؟
خیر. اگرچه به طور متوسط احتمال مشکلات هیجانی و رفتاری در کودکان والدین مطلقه کمی بالاتر است، اما بسیاری از کودکان با حمایت مناسب والدین، خانواده و مدرسه بدون اختلال جدی سازگار می شوند. تعارض شدید والدین، فقر و نبود حمایت عاطفی عوامل اصلی خطر هستند، نه خود طلاق به تنهایی.
۲. بهترین سن برای طلاق والدین از نظر تاثیر بر کودک وجود دارد؟
هیچ «سن طلایی» برای طلاق وجود ندارد و هر دوره سنی چالش های خاص خود را دارد. کودکان خردسال بیشتر دچار اضطراب جدایی و وابستگی شدید می شوند، در حالی که نوجوانان ممکن است با خشم، رفتارهای پرخطر یا بدبینی نسبت به روابط عاطفی واکنش نشان دهند. مهم تر از سن، نحوه اطلاع رسانی، کاهش تعارض و حفظ رابطه امن با هر دو والد است.
۳. اگر یکی از والدین حاضر به همکاری در درمان یا کاهش تعارض نباشد، چه می توان کرد؟
حتی اگر فقط یکی از والدین در درمان و یادگیری مهارت های فرزندپروری مشارکت کند، می توان تاثیر قابل توجهی بر کاهش استرس و بهبود وضعیت روانی کودک مشاهده کرد. شما می توانید با تمرکز بر رفتارهای خود، ایجاد فضای امن در خانه و تشویق کودک به بیان احساسات، بخشی از آسیب را جبران کنید. در موارد تعارض شدید، توصیه می شود از خدمات تخصصی مانند میانجی گری، مشاوره حقوقی کودک محور و حمایت مدرسه استفاده شود.



